«پرهام کوچولو چند روز بود بیقرار بود و گریه میکرد. وضع مالیمان خوب نبود و پولی نداشتیم او را پیش پزشک ببریم. برای اینکه دردش آرام شود، کمی از شربت متادون را به او دادم، اما نمیدانستم ممکن است جانش را بگیرد.» این ادعای زنی است که به اتهام قتل پسر دو ساله همسرش بازداشت شدهاست. «پرهام کوچولو چند روز بود بیقرار بود و گریه میکرد. وضع مالیمان خوب نبود و پولی نداشتیم او را پیش پزشک ببریم. برای اینکه دردش آرام شود، کمی از شربت متادون را به او دادم، اما نمیدانستم ممکن است جانش را بگیرد.» این ادعای زنی است که به اتهام قتل پسر دو ساله همسرش بازداشت شدهاست.
چندی پیش زن و مرد جوانی در حالی که به شدت مضطرب و نگران بودند، پسر دو سالهشان را برای درمان به بیمارستانی در جنوب تهران منتقل کردند. آنها به پزشکان گفتند فرزندشان حال خوبی ندارد و نیاز فوری به درمان دارد. تیم پزشکی بلافاصله کودک خردسال را تحت درمان قرار داد، اما متأسفانه مشخص شد او پیش از رسیدن به بیمارستان جان خود را از دست دادهاست.
مرگ مشکوک
از آنجا که مرگ این کودک دو ساله به نام پرهام مشکوک به نظر میرسید، تیم پزشکی موضوع را به پلیس گزارش داد. لحظاتی بعد، قاضی موسی رضازاده، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران، به همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی بیمارستان شد.
پزشکان در بررسی اولیه اعلام کردند آثار کبودی، شکستگی یا جراحتی روی بدن کودک دیده نمیشود، اما با توجه به اینکه ساعتها از زمان مرگ گذشته بود، موضوع کاملاً مشکوک به نظر میرسید. بدین ترتیب، جسد پرهام به دستور بازپرس جنایی برای انجام آزمایشهای تخصصی و تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد.
در تحقیقات اولیه، پدر و مادر کودک ادعا کردند پرهام از یکی، دو روز قبل بیقراری داشته و چند ساعت پیش از انتقال به بیمارستان فوت کردهاست.
پدر پرهام در توضیح ماجرا گفت: «من پیک موتوری هستم و روز حادثه سر کار بودم. عصر که به خانه برگشتم، پرهام خواب بود. همسرم گفت بازی کرده و خسته شدهاست. چند ساعت گذشت، اما بیدار نشد. وقتی نزدیکش رفتم، متوجه شدم نفس نمیکشد. سریع او را به بیمارستان رساندم، اما دیر شده و پسرم فوت کردهبود.»
گزارش پزشکی قانونی؛ مرگ بر اثر مسمومیت با متادون
تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت تا اینکه پزشکی قانونی چندی بعد، علت مرگ را مسمومیت با شربت متادون اعلام کرد. بدین ترتیب، پرونده وارد مرحله تازهای شد و بازپرس جنایی دوباره پدر و مادر پرهام را برای تحقیقات فراخواند، اما هیچکدام در دادسرا حاضر نشدند.
در تحقیقات بعدی مشخص شد پدر پرهام مدتی پیش از همسر اول خود جدا شده و با زنی به نام شهناز ازدواج کردهاست. پرهام نیز در زمان مرگ، همراه پدر و نامادریاش زندگی میکرد. با توجه به یافتههای جدید، فرضیه مرگ عمدی از سوی نامادری قوت گرفت.
بازداشت نامادری
با به دست آمدن این اطلاعات، به دستور قاضی رضازاده، مأموران برای بازداشت او وارد عمل شدند. بررسیها نشان داد پدر پرهام و همسر دومش پس از حادثه به یکی از شهرهای استان خراسان شمالی نقل مکان کردهاند. مأموران پس از شناسایی محل زندگی آنها، شهناز را بازداشت و برای تحقیقات به اداره پلیس آگاهی تهران منتقل کردند. صبح دیروز، شهناز در دادسرای جنایی حاضر شد و به جرم خود اعتراف کرد. او گفت: «آن روز پرهام بیقراری میکرد. برای اینکه آرام شود، کمی شربت متادون به او دادم. نمیخواستم او را بکشم، فقط قصد داشتم آرامش کند.» پدر پرهام نیز در ادامه گفت: «آن روز عصر وقتی به خانه آمدم، همسرم نگفت به پرهام متادون داده و تصور کردم حالش به دلیل دیگری بد شدهاست. زندگی در تهران برای ما سخت شد و بعد از فوت پسرم تصمیم گرفتیم به شهرستان برویم و خبر نداشتیم بازپرس پرونده من و همسرم را به دادسرا احضار کردهاست تا اینکه مأموران به شهرمان آمدند و همسرم را بازداشت کردند.»
همزمان با ادامه تحقیقات درباره این حادثه، با دستور بازپرس موسی رضازاده، متهم برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
پول نداشتیم پرهام را درمان کنیم
شهناز ۳۴ ساله که متهم است با خوراندن شربت متادون به پسر دو ساله همسرش او را به کام مرگ کشانده، در بازجوییها ادعا کرد پول نداشتیم پرهام را پیش پزشک ببریم و به همین دلیل برای آرام کردن دردش به او شربت متادون دادم.
شهناز معتادی؟
نه. من به هیچ مواد مخدری اعتیاد ندارم.
چرا شربت متادون در خانه داشتید؟
شوهرم پیک موتوری بود و مدتی قبل تصادف کرد و پایش شکست. پس از این حادثه، عمل جراحی کرد و پایش را پلاتین گذاشتند. درد پا امانش را بریده بود و شبها نمیتوانست بخوابد و روزها هم از کار افتاده بود که به پیشنهاد یکی از بستگانش برای تسکین دردش شربت متادون مصرف میکرد و به همین دلیل در خانه شربت متادون نگه میداشتیم.
چرا به پرهام شربت متادون دادی؟
پرهام چند روزی بود بیمار بود، بیتابی میکرد. به نظر میرسید درد دارد به همسرم گفتم که پرهام حالش خوب نیست و بهتر است برای درمان او را پیش پزشک ببریم، اما وضع مالیمان خوب نبود و آن روز همسرم پول نداشت. به من گفت یکی، دو روز صبر کنیم تا با موتورم کار کنم و روز شنبه پرهام را برای درمان پیش پزشک میبریم. آن روز چهارشنبه بود و همسرم از خانه بیرون رفت و بیتابیهای پرهام شروع شد. مدام گریه میکرد و درد داشت که فکر کردم برای تسکین دردش به او شربت متادون بدهم. از آنجایی که همسرم میخورد و آرام میشد، تصور کردم پرهام هم آرام میشود. به او شربت متادون دادم و پرهام هم خوابید تا اینکه شب متوجه شدیم نفس نمیکشد.
قصد کشتن او را نداشتی؟
نه. چرا باید او را بکشم. من به خاطر اینکه بچهدار نمیشدم شوهر اولم مرا طلاق داد و بعد با پدر پرهام ازدواج کردم. خوشحال بودم که شوهرم پسر دارد، چون من بچهدار نمیشدم و شرایط را میدانستم. من فقط میخواستم او را آرام کنم و هیچ قصد دیگری هم نداشتم. من و همسرم عاشق هم بودیم و پرهام را هم دوست داشتم. وقتی میخواستم با او ازدواج مجدد بکنم، خانوادهاش راضی نبودند که دو تایی با پرهام فرار کردیم و بعد آنها راضی به ازدواج ما شدند. الان فکر میکنید من واقعاً میخواستم پسر شوهرم را به قتل برسانم؟
چرا به پدر پرهام موضوع را نگفتی؟
اول نگفتم، اما وقتی گفتند پرهام فوت کرده به او گفتم که برای اینکه دردش را تسکین بدهم، شربت متادون دادهام. او هم میداند که من قصد دیگری نداشتم.
چرا پس از حادثه فرار کردید؟
فرار نکردیم. زندگی در تهران برای ما سخت شد و تصمیم گرفتیم به شهرمان نقل مکان کنیم. به همین دلیل هم خبر نداشتیم که احضار شدهایم.
حرف آخر؟
کاش شربت متادون در خانه نبود وای کاش از دیگران سؤال میکردم و بعد تصمیم درست میگرفتم.